دل که تنگ است کجا باید رفت؟
با که باید آمیخت؟
با که باید پیوست؟
دل که تنگ است کجا باید رفت؟
به در و دشت و دمن
یا به باغ و گل و گلزار و چمن
یا به یک خلوت و تنهایی امن
دل که تنگ است کجا باید رفت؟
دل که تنگ است کجا باید رفت؟
پیر فرزانه ی من بانگ برآورد که این حرف نکوست:
دل که تنگ است برو خانه ی دوست!
شانه اش جایگه گریه ی تو
سخنش راه گشا
بوسه اش مرهم زخم دل توست
عشق او چاره ی دل تنگی توست
دل که تنگ است برو خانه ی دوست
خانه اش خانه ی توست
